الهه ی الهام
انجمن ادبی
« وادی هشت»
بوسه ای از لب تو؛
می برد یاد مرا تا ته دشت
می دمد یک گل سرخ
آری آن دم که لبم روی لبان تو نشست.
خرّم آن روز که یادت برود،
لب خود را ز لبم برگیری
دست در دست و لبم روی لبت
خوش ببوسیم و برقصیم و بکوبیم، در این وادی هشت
مرغ جان را بدهم پر،
برود خانه ی دوست
باقی عمر از این جام پُر از شور و شعف
لب من با لب تو جمله شود ساکن دشت.
غلامرضا حاجی محمد نظرات شما عزیزان: شنبه 15 مهر 1391برچسب:, :: 15:12 :: نويسنده : حسن سلمانی
موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|