الهه ی الهام
انجمن ادبی

 

«در اندیشه کردن از دشمن»
... اما جهد کن ای پسر تا دشمن نیندوزی، پس اگر دشمنت باشد ، دلتنگ مشو که هر که را دشمن نباشد، دشمن کام* باشد.
حکایت چنان شنودم که در خوراسان عیّاری بود سخت محتشم و نیک مرد و معروف، مهلّب نام. گویند روزی در کوی همی رفت. اندر راه پای بر خربزه پوستی نهاد، پایش بلغزید و بیفتاد. کارد برکشید و خربزه را به کارد زد. چاکران او را گفتند:« ای سرهنگ، مردی بدین عیّاری و محتشمی که تویی، شرم نداری که خربزه پوست را به کارد زنی؟» مهلّب گفت:« مرا خربزه پوست بیفکند، من که را به کارد بزنم؟ هر که مرا بیفکند، من او را زنم که دشمن من او بُوَد.»
... از دشمن به هیچ حال ایمن مباش خاصّه از دشمن خانه و بیشتر از دشمن خانه بترس که بیگانه را آن دیدار نیفتد در کار تو، که او را...
 
*دشمن کام: تیره روز و بدبخت
باب بیست و نهم قابوسنامه
گزینش: حسن سلمانی
 
یک شنبه 21 دی 1391برچسب:, :: 9:43 :: نويسنده : حسن سلمانی

 

« در عشق ورزیدن»
بدان ای پسر که تا کسی لطیف طبع نبود، عاشق نشود؛ از آنچه عشق از لطافت طبع خیزد... و نیز غلیظ طبع و گران جان* عاشق نشود از آن که این علتی است که خفیف روحان را بیشتر افتد.
اما تو جهد کن تا عاشق نشوی ؛ اگر گرانی و اگر لطیف از عاشقی بپرهیز که عاشقی با بلاست، خاصّه به هنگام مفلسی که هر مفلسی که عاشقی ورزد، معاینه در خون خویش سعی کرده باشد. خاصّه که پیر را جز به سیم غرض حاصل نشود...
پس خویشتن را نگاه دار و از عاشقی پرهیز کن که بی خودان از عاشقی پرهیز نتوانند کرد.
«هر آدمی ای که حیّ و ناطق باشد
باید که چو وامق و چو عذرا باشد
هرکو نه چنین بود منافق باشد
مؤمن نبود که او نه عاشق باشد»
...
« ای وایِ مَنا گر تو به چشم همه کس ها
زان گونه نمایی که به چشم منِ درویش!»
 
*غلیظ طبع و گران جان: سختدل/سنگدل/بی عاطفه
باب چهاردهم قابوسنامه
گزینش : حسن سلمانی
یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, :: 9:40 :: نويسنده : حسن سلمانی

«گلي از گلستان»

باب اول : در سيرت پادشاهان


1 - دروغ مصلحت آميز به ز راست فتنه برانگيز

در يكى از جنگها، عده اى را اسير كردند و نزد شاه آوردند. شاه فرمان داد تا يكى از اسيران را اعدام كنند. اسير كه از زندگى نااميد شده بود، خشمگين شد و شاه را مورد سرزنش و دشنام خود قرار داد كه گفته اند: ((هر كه دست از جان بشويد، هر چه در دل دارد بگويد.))

وقت ضرورت چو نماند گريز

دست بگيرد سر شمشير تيز

شاه از وزيران حاضر پرسيد: ((اين اسير چه مى گويد؟))

يكى از وزيران پاكنهاد گفت : اى آيه را مى خواند:

((والكاظمين الغيظ و العافين عن الناس ))

((پرهيزكاران آنان هستند كه هنگام خشم ، خشم هود را فرو برند و لغزش ‍ مردم را عفو كنند و آنها را ببخشند.))

(آل عمران / 134)

شاه با شنيدن اين آيه ، به آن اسير رحم كرد و او را بخشيد، ولى يكى از وزيرانى كه مخالف او بود (و سرشتى ناپاك داشت ) نزد شاه گفت : ((نبايد دولتمردانى چون ما سخن دروغ بگويند. آن اسير به شاه دشنام داد و او را به باد سرزنش و بدگويى گرفت .

شاه از سخن آن وزير زشتخوى خشمگين شد و گفت : دروغ آن وزير براى من پسنديده تر از راستگويى تو بود، زيرا دروغ او از روى مصلحت بود، و تو از باطن پليدت برخاست . چنانكه خردمندان گفته اند: ((دروغ مصلحت آميز به ز راست فتنه انگيز))

هر كه شاه آن كند كه او گويد

حيف باشد كه جز نكو گويد

و بر پيشانى ايوان كاخ فريدون شاه ، نوشته شده بود:

جهان اى برادر نماند به كس

دل اندر جهان آفرين بند و بس

مكن تكيه بر ملك دنيا و پشت

كه بسيار كس چون تو پرورد و كشت

چو آهنگ رفتن كند جان پاك

چه بر تخت مردن چه بر روى خاك

(به اين ترتيب با يادآورى اين اشعار غرورشكن و توجه به خدا و عظمت خدا، بايد از خواسته هاى غرورزاى باطن پليد چشم پوشيد و به ارزشهاى معنوى روى آورد و با سر پنجه گذشت و بخشش ، از فتنه و بروز حوادث تلخ ، جلوگيرى كرد، تا خداوند خشنود گردد.)

اسال مطلب از دوست عزیز،401

-

یک شنبه 13 آذر 1391برچسب:, :: 9:22 :: نويسنده : حسن سلمانی

صفحه قبل 1 صفحه بعد

آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان الهه ی الهام و آدرس elaheelham.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان