الهه ی الهام
انجمن ادبی
« من...» خاک پاییمدی وئرن دیده ی خورشید ضیا، که حسین نوکری ام عالمه سلطانم من! دور ائدر باشیما هر گونده همای دولت، که عزا گولشنینه بولبول نالانم من! مدّعیلر گوزونه خار مغیلانم اگر، نظر پاک احبّاده گولوستانم من! گرچه بیر احقر ناسم بو حقارتله، ولی، ذاکر آل عبایم، شه دورانم من!
میرزا علی اکبر صابر شاعر دوره ی مشروطه سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 14:17 :: نويسنده : حسن سلمانی
از«یا حسین» تا «با حسین»، فرسنگ ها فاصله است.
کوفیان نیز یا حسین گفتند، امّا با حسین نماندند!
نیروانا جم
سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 14:15 :: نويسنده : حسن سلمانی
محرّم و صفر زمان بالیدن است، نه فقط نالیدن؛
بساطش آموزه است، نه موزه؛
تمرین خوب نگریستن است، نه خوب گریستن؛
نماد شعور مذهب است، نه فقط شور مذهب!
تلنگری دیگر:
منتظران مهدی(عج) به هوش باشند که حسین(ع) را منتظرانش کشتند...!
نیروانا جم
سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 14:14 :: نويسنده : حسن سلمانی
اصلاً حسین جنس غمش فرق می کند
این راه عشق، پیچ و خمش فرق می کند
این جا گدا همیشه طلبکار می شود
این جا که آمدی کرمش فرق می کند
شاعر شدم برای سرودن برایشان
این خانواده، محتشمش فرق می کند
صد مرده زنده می شود از ذکر یا حسین
عیسای این قبیله دمش فرق می کند
اکبر رضوانی
سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 14:11 :: نويسنده : حسن سلمانی «نوحه ترکی» عاشقه جانان یولوندا، جان و مال و سر نه دیر؟
جلوه ی معشوق اولان یئرده، تن و پیکر نه دیر؟
عاشق شوریده بیلمز باش نه دیر خنجر نه دیر؟
گوسترنده شاهد غیبی جمالین نازیلن
طالب جانان گرک، اوز قانینا غلطان اولا
نعشی عریان، پیکری صد پاره، غسلی قان اولا
یا حسین، عالم سنین تک عاشقه قربان اولا
سن کیمی عالمده جاندان کئچمه ییب هئچ کیم یقین
حق یولوندا بذل اولوب حیدر کیمی جان و سرین
وار سنین له بو قدر عالمده فرقی حیدرین
سن وریرسن یا حسین، انگشت ایله انگشترین
بیرجه جانم بذل ائدیب اما امیرالمومنین
شوقله حقدن گلن فرمانه تعظیم ایله دین
باش و جاندان کئچمه گی عشاقه تعلیم ایله دین
عشق میدانیندا ، جان، جانانه تسلیم ایله دین
آفرین بو عشقینه، ای صد هزاران آفرین
شاعر: لعلی تبریزی؛ شاعر دوره ناصرالدین شاه قاجار
کئچدی راه عشقده، جاندان رئیس العاشقین آفرین ائتدی بو عشقه حضرت جان آفرین
سه شنبه 30 آبان 1391برچسب:, :: 12:32 :: نويسنده : حسن سلمانی « محرّم»
هفت آسمان نشانه ی جاه محرّم است خورشید جلوه ای ز نگاه محربم است هر قطره تا کنون ز رخ آسمان چکید از شرمِ آتشینِ گناه محرّم است گر بنگری به قامت دیوارهای شهر بینی تمام، جامه سیاه محرّم است ای روزگار چشم سپیدت مگر ندید شش ماهه و سه ساله سپاه محرّم است گر ماه روزه و ماه صفر به خود نازند از دولت سفینه پناه محرّم است وان چشم عاشقان حسینی ز هر صفر حیران، به خون نشسته ی راه محرّم است کافیست در ستایش این ماه، این سخن: «اسلام زنده گشته ی ماه محرّم است.» محسن قویدل دبیر ادبیات چهاردانگه دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:, :: 12:25 :: نويسنده : حسن سلمانی
«رخت عزا»
رخت عزا به قامت جان کن، محرّم است خونین سرشک دیده روان کن، محرّم است با یاد تشنگان دیار بلا، مدام جامی پر از مصیبتشان کن، محرّم است گر قامتت کمان و اگر نیزه قامتی دل را به تیر غصّه نشان کن، محرّم است تا وارهی ز ظلمت انسان، نظاره ای بر آفتاب روی سنان کن، محرّم است در زیر خیمه ای که ز اشک خدا تر است لب را چو دیده مرثیه خوان کن، محرّم است بالا فرست شعله ی آه از تنور دل یا آتشی به کام زبان کن، محرّم است زنگار سهو بر رخ ایمان زند زمان دل را جدا ز زنگ زمان کن، محرّم است ایمن از آتش است عزادار، پس طلب از دست دوست خطّ امان کن، محرّم است محسن قویدل دبیر ادبیات چهاردانگه
«عاشورا»
السلام علک یا ابا عبدالله الحسین! عاشورا یک نیمروز گمنام در تاریخ نیست که بتوان آن را در یک نیمروز به زبان آورد. عاشورا شرف زمان و کربلا ناموس زمین است و به اندازه ی تمام اعصار و قرون قدمت و قداست دارد.خون حسین(ع) خون خداست که هماره می جوشد و می جوشاند و می شوراند ستمدیدگان را بر ستمگران و یزیدیان هر زمان. همان خونی که همیشه ی دنیا بر شمشیرهای طاغوت پیروز می شود. « کلّ یومٍ عاشورا و کلّ ارضٍ کربلا.» وقتی که همه ی روزها عاشوراست و همه سی جای ها، کربلا،چگونه می شود در چند سطر ناچیز بدان پرداخت؟ حسین(ع) کشتی نجات و چراغ راه نمای همه ی دوران هاست و اگر کسی، جز بر سفینه ی حسین(ع) درآید و جز با چراغ او راه پیماید؛ بی شک به ورطه ی هلاکت و گمراهی درخواهد افتاد. حسین(ع) به ما آموخت، مرگ با عزّت شیرین تر از زندگی در زیر بار ذلّت است. ما نیز به یاد داشته باشیم که از « یاحسین» تا « با حسین» فاصله از زمین است تا آسمان. کوفیان روسیاه و همیشه شرمگین نیز یا حسین گفتند، ولی با حسین نماندند. درود خدا و فرشتگانش و سلام اهل زمین و آسمان ، بر سلاله ی پاکترین آفریده اش، حسین پسر فاطمه و علی(ع)! « بیا چهره ات را بکشم دنیا» دلم میخواهد نقاشی کنم بیا چهره ات را بکشم دنیا تب نقاش شدنم گرفته است بیا چهره ات را بکشم دنیا روحم با آهنگ بگردد دستم با رنگ برقصد با زشت و زیبا درآمیزد بیا چهره ات را بکشم دنیا پنچره تویی و بیننده منم وندرآبهایت جاری گشته منم رنگ بر رنگ گذارنده منم بیا چهره ات را بکشم دنیا نم دیده ات را بکشم غم دلت را بکشم طوفان رسم کنم کشتی بکشم بیا چهره ات را بکشم دنیا جان ذوب گشته، تخته مانده بنگر کلاه بر میخ مانده بنگر که پوست نزد دباغ مانده بیا چهره ات را بکشم دنیا همچو کرکس لاشه خواری یک میدهی و شش بر میداری پنچ میدهی و پانزده بر میداری بیا چهره ات را بکشم دنیا همراه با نهر و جوی ابیاری ات و چرخ های همیشه گردانت با ترس و با محبتت بیا چهره ات را بکشم دنیا هستی و هم پاینده ای و خود عدم نه ای گرسنه میشوی وسیر نخواهی شد درست بشو هم که نیستی بیا چهره ات را بکشم دنیا ابلیس و فرشته،حوری و قلمان نیمی انسان،نیمی حیوان گه کافری گه مسلمان بیا چهره ات را بکشم دنیا آیا یک بنده ات را شادمان کرده ای؟ قصر و سراهای بسیاری را ویران کرده ای مرا هم به شکل و نقش تبدیل کرده ای بیا چهره ات را بکشم دنیا نامرد یا که مرد بنمایانمت؟ نرم و لطیف یا زبرو خشن؟ یا هم اندازه ی قد و قواره ات درد عرضه کنم بیا چهره ات را بکشم دنیا با تو نمیتوانم بکارم نمیتوانم دلی را آباد کنم دردت را نمیتوانم برکشم بیا چهره ات را بکشم دنیا شاعر:زلیم خان یعقوب دیلمانج:زین العابدین چمانی 88/08/27
شنبه 27 آبان 1391برچسب:, :: 13:12 :: نويسنده : حسن سلمانی «چه زیباست زندگی!» چه زیباست زندگی در دنیا ی زندگی ات نه علیلی،نه بی کسی نه هیچ معیوب و ناقصی باشد. چه زیباست زندگی نه دل عذاب کشد نه جان را سوء قصدی باشد! چه زیباست زندگی انسان شراب ننوشیده سرمست زیبایی شود! چه زیباست زندگی میهنت آزاد و آسوده مردمت رک و راست و بی شیله پیله شود!
زلیم خان یعقوب دیلمانج:زین العابدین چمانی 88/09/13
شنبه 27 آبان 1391برچسب:, :: 12:52 :: نويسنده : حسن سلمانی «نعمت الهی»
الله دان نعمت ایستدیم گوی چمندن طراوت گور بولاغدان سو وئردی آریدان بال آیردی سورودن قوزو وئردی الله دان نعمت ایستدیم ائوز الهی سوگیسیندن توکنمز روزی ویردی شعر : زلیم خان یعقوب
« نعمت الهی»
از خدا نعمت خواستم از چمن سرسبزی و طراوت وز چشمه ی جوشان آب داد از زنبور عسل بداد وز گله برّه داد از خدا نعمت خواستنم از عشق الهی اش روزی بی پایان نصیبم کرد دیلمانج:زین العابدین چمانی
شنبه 27 آبان 1391برچسب:, :: 12:43 :: نويسنده : حسن سلمانی «وطن هست»
شاید جایی اندر این دم غرق دریا شونده ای هست گر باشد بی یار و یاور باری،فریادرسی هست در این دنیا پیش از خریدار یقین فروشنده ای بوده است آتش به خودی خود هیچ گاه به ناگاه نمی سوزد هیچ چیز در این جهان بی علت و بی سبب بیهوده و بی هدف خلق نگشته است گر آفریده ای هست یقین آفریدگار بوده است گر امروز تو هستی پیش از تو پدر بوده است دنیا صدایی خشک و خالی، ارزش غم خوردن ندارد گر صدها گم و گور و ناپدید باشد هزاران هزار روینده و پدیدآمده نیز هست باید شکر و سپاس به جای آورم، که این وطن هم پیش از ما هم پس از ما حقا که بوده و هست! شاعر: بختیار وهابزاده- شاعر معاصر آذربایجان دیلمانج: زین العابدین چمانی شنبه 27 آبان 1391برچسب:, :: 12:38 :: نويسنده : حسن سلمانی «معرفی و مقایسه رباعی و دوبیتی»
الف)رباعی: - دارای چهار مصراع هموزن است که مصراع سوم آن قافیه ندارد و بر وزن« لاحول ولا قوة الا بالله» می باشد. - پیام اصلی شاعر در مصراع آخر می آید و سه مصراع دیگر مقدمه اند. - اولین هجای رباعی در هرمصراع هجای بلند است(دارای سه واج).(__) - الگوی هجایی شامل:(صامت+مصوت+صامت)مثل:من:(م –َ ن)-(__) - رباعی قالبی است ایرانی و از زمان رودکی تا حال در شعر فارسی رواج داشته است. - درون مایه ی این نوع شعر بیشتر عشق، عرفان و فلسفه است. - رباعی از مناسب ترین قالب ها برای ثبت لحظه های زودگذر شاعرانه است. - معروفترین سرایندگان رباعی: خیام نیشابوری- فریدالدین عطار- مولوی و بابا افضل کاشانی هستند. چند نمونه برای قالب رباعی: من درد تو را زدست آسان ندهم دل برنکنم ز دوست تا جان ندهم از دوست به یادگار دردی دارم کان درد به صدهزار درمان ندهم *** برخیز بتا بیار بهر دل ما حل کن به جمال خویشتن مشکل ما یک کوزه شراب تا به هم نوش کنیم زان پش که کوزه ها کنند از گل ما *** خیام اگر زباده مستی خوش باش با لاله رخی اگر نشستی خوش باش چون عاقبت جهان همه نیستی است انگار که نیستس، چو هستی خوش باش *** این قافله ی عمر عجب می گذرد دریاب دمی که با طرب می گذرد ساقی غم فردای حریفان چه خوری پیش آر پیاله را که شب می گذرد *** ای کاش که جای آرمیدن بودی یا این ره دور را رسیدن بودی کاش از پی صدهزارسال از دل خاک چون سبزه امید بردمیدن بودی! ب)دوبیتی یا ترانه: - مشتمل بر دو بیت است که گاه - مصراع سوم آن قافیه ندارد. - وزن دوبیتی(مفاعیلن/ مفاعیلن/فعولن) --u/---u/---u - دوبیتی با هجای کوتاه می آید.(صامت+مصوت) آغاز می شود. - دوبیتی رایج ترین قالب شعری در نزد روستاییان باذوق و خوش لهجه و قریحه است. - درون مایه ی دوبیتی عارفانه و عاشقانه است. - دوبیتی را در فارسی« ترانه» هم می گویند. - معروفترین سرایندگان دوبیتی: باباطاهر همدانی و فایز دشتستانی هستند. چند نمونه برای قالب دوبیتی: اگر صد تیر ناز از دلبر آید مکن باور که آن از دل برآید پس از صد سال بعد از مرگ فایز هنوز آواز دلبر دلبر آید *** تو از من بی خبر من از تو بی تاب نمی آیی مرا یک شب تو در خواب یقین حال دل فایز ندانی لب من تشنه و لعل تو سیراب *** خوشا آنان که از تن جان ندانند زجانان جان زجان جانان ندانند به دردش خو کرن سالان و ماهان به درد خویشتن درمان ندانند *** غم عشقت بیابان پرورم کرد هوای بخت بی بال و پرم کرد به مو گفتی صبوری کن صبوری صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد *** مکن کاری که بر پا سنگت آیو جهان با این فراخی تنگت آیو چو فردا نامه خوانان نامه خوانند تو را از نامه خواندن ننگت آیو. تهیه: بهمن حشم فیروز کارشناس و دبیر ادبیات چهاردانگه چه کوتاه بود و مختصر؛ مرگ! نیروانا جم چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:, :: 15:46 :: نويسنده : حسن سلمانی حسین پناهی: پنجره را باز کن و از این هوای مطبوع بارانی لذت ببر خوشبختانه باران ارث پدری هیچ کس نیست... سمیرا میرزجانی چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:, :: 12:40 :: نويسنده : حسن سلمانی «از...» از گنجینه ابری را بیرون می کشم نامش را می پرسم سکوت می کند پرنده ها در نور پاییز جان باخته اند خبر ندارند.
یارم! از خواب برخیز سراسر شب را باید زنده بمانیم فرسوده و آرام سراغ عصا را می گیرم چه روزهایی که در گندمزار می دویدیم! احمدرضا احمدی کتاب: ویرانه های دل را به یاد می سپارم چهار شنبه 29 آبان 1391برچسب:, :: 9:25 :: نويسنده : حسن سلمانی «از...» از گنجینه ابری را بیرون می کشم نامش را می پرسم سکوت می کند پرنده ها در نور پاییز جان باخته اند خبر ندارند.
یارم! از خواب برخیز سراسر شب را باید زنده بمانیم فرسوده و آرام سراغ عصا را می گیرم چه روزهایی که در گندمزار می دویدیم! احمدرضا احمدی کتاب: ویرانه های دل را به یاد می سپارم چهار شنبه 29 آبان 1391برچسب:, :: 9:25 :: نويسنده : حسن سلمانی «پوشیده» پوشیده و آسان به تو می پیوستم هنگام که یک قطره باران بر ملافه های کهنه می چکید و معنی دریا می داد برگ چنان، برگ آسا آسمان چنان، آسمان آسا بر سرم می ریخت که از آن زن که از آن مرد که در باران گم شدند فقط یک چتر به یادگار داشتم.
باران دیگر نمی بارید. امدرضا احمدی کتاب: ویرانه های دل را به یاد می سپارم چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:, :: 9:15 :: نويسنده : حسن سلمانی در دنیایی که برای یک تکه سیب، تمام بهشتیان زمینگیر شده اند؛ چه انتظار غریبی است، عدالت...! نیروانا جم چهار شنبه 24 آبان 1391برچسب:, :: 7:48 :: نويسنده : حسن سلمانی «دلکم...!» درد خود را خودت بِکِش در هر جا از آن سخن مگو دلکم! روی درد را باز مکن پرده دریده می شود دلکم هی خود خوری می کردی «نمی توانم صبر کنم» می گفتی هم در خیر و هم اندر شر نیک سخن بگو ، نیک بشنو ارزش هر لحظه را بدان بهای جان را بدار ارزش دنیا را فقط در زر و سیم مگرد پخته خواهد کرد آشش را تکان خواهد داد سرش را بینداز این تاس نردش را هیچ کرم و سخاوتی نیست زرش را آرزوها را جانی است جان را خون جوشانی است درمان هزاران درد نهفته اندر یک قطره خوی سرد ای دلکم! خودت دوای دردت باش خودت کاشانه ات را بساز خودت آهنگ خویش را بنواز این سیم و این پرده دلکم! بگری تا چشمانت پر آب می شوند تا زرد و بیتاب می شوند خادم و رعیت رادمرد شدن به از خان و ارباب نامرد شدن ای دلکم! شعر از: زلیم خان یعقوب دیلمانج: زین العابدین چمانی
سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:, :: 12:37 :: نويسنده : حسن سلمانی رازهای ما از روحمان حق السّکوت می گیرند. نیروانا جم سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:, :: 12:34 :: نويسنده : حسن سلمانی کسی که رازتان را به او می گویید، صاحب اختیار و آزادیتان می شود. خدابنده سه شنبه 27 آبان 1391برچسب:, :: 12:33 :: نويسنده : حسن سلمانی امام علی(ع): رازداری، اساس راز سپردن است. خدابنده سه شنبه 23 آبان 1391برچسب:, :: 12:30 :: نويسنده : حسن سلمانی علامه حسن زاده آملی: الهی؛ تاکنون آه در بساط نداشتم... اکنون! جز آه در بساط ندارم! نیروانا جم دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, :: 15:55 :: نويسنده : حسن سلمانی علامه حسن زاده آملی: الهی؛ اثر صُنع توام، چگونه به خود نبالم؟! نیروانا جم دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, :: 15:55 :: نويسنده : حسن سلمانی
آیدا اسکات تایلور: زندگی را در همین لحظه بگذران و آن را چنان زیبا بیافرین که ارزش به یاد ماندن را داشته باشد. نیروانا جم دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, :: 15:54 :: نويسنده : حسن سلمانی چارلی چاپلین: دنیا آن قدر بزرگ است که برای همه ی مخلوقات جایی هست. به جای آن که جای کسی را بگیرید، جای واقعی خودتان را پیدا کنید گلپسر دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, :: 12:45 :: نويسنده : حسن سلمانی خواجه عبدالله انصاری: دی رفت و باز نیاید. فردا را اعتماد نشاید. حال را غنیمت دان که دیر نپاید. نیروانا جم دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, :: 12:44 :: نويسنده : حسن سلمانی کوه های عظیم پُر از چشمه اند و قلب های بزرگ، پُر از اشک... گلپسر دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:, :: 12:42 :: نويسنده : حسن سلمانی
نامهربانی را هم از تو دوست خواهم داشت بیهوده می کوشی بمانی مهربان ای دوست گلپسر دو شنبه 24 آبان 1391برچسب:, :: 12:40 :: نويسنده : حسن سلمانی
زیباترین عکس ها در تاریک ترین اتاق ها ظاهر می شوند.پس هروقت حس کردی در نقطه ی تاریکی از زندگی ات هستی، بدان خدا تصویر زیبایی از تو می نمایاند. نیروانا جم دو شنبه 28 آبان 1391برچسب:, :: 12:38 :: نويسنده : حسن سلمانی همیشه برای گُلی خاک گلدان باش، که اگر به آسمان هم رسید، یادش باشد که ریشه اش کجاست...! نیروانا جم دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, :: 12:37 :: نويسنده : حسن سلمانی شنیدن «حرف حق» با اندازه ی گفتنش جرأت می خواهد. نیروانا جم دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, :: 12:35 :: نويسنده : حسن سلمانی به سلامتی پنگوئن که نیم وجب قد داره ولی لاتی راه می ره، به سلامتی سندباد که بچه ی کرمانشاه نبود ، ولی همه ی دنیا رو با شلوار کردی گشت؛ به سلامتی مادر که اگه سر سفره غذا کم بیاد،اولین کسیه که اشتها نداره؛ و به سلامتی رفقای با مرام که با دنیا عوضشون نمی کنم! حسندوست دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, :: 12:34 :: نويسنده : حسن سلمانی روی بالشی که از مرگ پرنده ها پر است؛ نمی توان خواب پرواز را دید...! نیروانا جم دو شنبه 29 آبان 1391برچسب:, :: 12:32 :: نويسنده : حسن سلمانی دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند گفته بودم مردم اینجا بدند دیدی ای دل حرف من بی جا نبود از برای عشق این جا جا نبود نوبهار عمر را دیدی چه شد زندگی را هیچ فهمیدی چه شد دیدی ای دل دوستی ها بی بهاست کمترین چیزی که می یابی وفاست ای دل این جا باید از خودگم شوی عاقبت همرنگ این مردم شوی دیدی ای دل ساقه ی جانت شکست آن عزیزت عهد و پیمانت شکست جلال رستم
دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, :: 12:26 :: نويسنده : حسن سلمانی یک عدد بین 1تا9 انتخاب کن. حتماً انجام بده جالبه. ضرب در 3 کن. حالا به علاوه 3 کن. دوباره ضرب در 3 کن. دو رقم این عدد رو با هم جمع کن. عدد به دست آمده اسطوره ی شما در زندگیتونه! 1.ناپلئون 2.آل پاچینو 3.رستم پیلتن 4.انیشتین 5.گاندی 6.کوروش کبیر 7.نیروانا جم 8. دکتر شریعتی 9.الهه ی الهام 10.پرویز پرستویی... می دونم باورش سخته، اما این شخص، اسطوره ی خیلی هاست! نیروانا جم دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, :: 12:24 :: نويسنده : حسن سلمانی تو را بر ماندگارترین ستون خوبی ها می نگارم؛ تا بدانی یادت عزیز است...! حسندوست دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:, :: 12:23 :: نويسنده : حسن سلمانی
محبت چشمه ایست از جنس دور هم ارادت هم سلام از راه دور حسندوست دو شنبه 28 آبان 1391برچسب:, :: 12:22 :: نويسنده : حسن سلمانی
موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|