الهه ی الهام
انجمن ادبی
« معرفی تولستوی » روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد . هدیه: محمد بوتیماز « برای خردادی ها » در تاریخ معاصر کشورمان خرداد یک ماه استثنایی و ویژه به شمار می رود. دوم خرداد هفتاد و چهار و پیروزی اراده ی مردم و آزادی گفتمان، سوم خرداد شصت و یک و آزادسازی خرمشهر، چهارده خرداد شصت و هشت و ارتحال امام خمینی، پانزده خرداد چهل و دو و آغاز نهضت اسلامی ایران به رهبری امام خمینی، پانزده خرداد شصت و هشت و زعامت آیت الله خامنه ای و رهبری جمهوری اسلامی، از همه ی این ها که بگذریم؛ عزیز ترین اتفاق خرداد ماه، تولد دوستان عزیزم؛ کاظم کلیچ و حسین صادقی است که این دو اتفاق مبارک را پیش از همه به خودم و بعد به دوستان الهه ی الهام تبریک می گویم و آرزو می کنم تا وقتی زنده ام روز تولدشان را جشن بگیرم !!! حسن سلمانی نگاه کن که چگونه فریاد خشم من از نگاهم شعله می کشد؟! شاعر : احمد شاملو هدیه: نیروانا جم « یاخشی دیر» سوسوز قویو، سو دولدورسان سولانماز دولماماقی دولماقیندان یاخشی دیر ایشی دوشوب دوستو یادا سالانین سالماماقی سالماقیندان یاخشی دیر پاییز اولار رنگی قاچار یارپیزین دادی اولماز قیشدا قالان قارپیزین پیس اوغلانین، پیس قارداشین، پیس قیزین اولماماقی اولماقیندان یاخشی دیر دئدیم آی محرّم غم آغارتدی باشیوی سبب نه دیر یار آتیبدی داشیوی مندن صونرا یاریم یولسا باشینی یولماماقی یولماقیندان یاخشی دیر شاعر: محرمعلی بدیعی هدیه: زین العابدین چمانی کنار پلک همین پنجره، نگاه کبود عاطفه اسکندری
حالا تو هم وصیت کرده ای
رگ های دستت را به رودخانه ها پیوند بزنند و ژنتیک لبخندت را به باغهای پسته اهدا کنند لااقل کفشهایت را از پشت در بردار نمی خواهم ستاره های زمین خورده ی هالیوود با کفشهای پاشنه بلند تو از زمین بلند شوند...! محمود غیاثی «دیدار به قیامت» دیدار به قیامت ای تمام وهم ها، دروغ ها ای تمام لحظه های عشق دار روزها مرداب قیری جرم صدف شدن ای هر آنچه نیست ها مرا رها کنید مرا رها کنید... مرا رها کنید از بلور تیره ی سکوت ها! میترا اخلاقی
یک روز یه ترکه...
چهار شنبه 1 خرداد 1392برچسب:محمد بوتیماز,یک روز, قزوینی, الهه ی الهام, :: 9:8 :: نويسنده : حسن سلمانی «دايره اي به مساحت زندگی»
مرد ملاک وارد روستا شد. آوازه اش را از ماه ها پيش شنيده بودند. زمين ها را مي خريد. خانه ها را ويران مي کرد و ساختمان هايي مدرن بر آن ها بنا مي کرد. پيشنهادهايش آنقدر جذاب بود که همه را وسوسه مي کرد. روستاها يکي پس از ديگري به دست او ويران شده بود. نوعي حرص عجيبی داشت. حرص براي زمين خواري... همه مي دانستند که پيشنهادهاي مالي جذابش، اين روستا را نيز نابود خواهد کرد. *** کدخدا آمد. روبروي مرد ايستاد. مرد در حالي که به دامنه ی کوه خيره شده بود گفت: کدخدا! همه اين املاک را با هم چند مي فروشي؟ کدخدا سکوتي کرد و گفت: در ده ما زمين مجاني است. سنت اين است که خريدار، محيط زمين را پياده مي رود و به نقطه اول باز مي گردد. هر آنچه پيموده به او واگذار مي شود. مرد ملاک گفت: مرا مسخره مي کني؟ کدخدا گفت: ما نسل هاست به اين شيوه زمين مي فروشيم. *** مرد ملاک به راه افتاد. چند ساعتي راه رفت. گاهي با خود فکر مي کرد که زودتر دور بزند و به نقطه شروع بازگردد، اما باز وسوسه مي شد که چند گامي بيشتر برود و زميني بزرگتر را از آن خود کند. تمام کوهپايه را پيمود... غروب بود. روستاييان و کدخدا در انتظار بودند. سايه اي از دور نمايان شد. مرد ملاک کم کم به کدخدا و روستاييان نزديک مي شد. زماني که به کدخدا رسيد، نمي توانست بايستد. زانو زد. حتي نمي توانست حرف بزند. بر روي زمين دراز کشيد و جان داد. نگاهش هنوز به دوردست ها، به کوهپايه ها، خيره مانده بود. کوهپايه هايي که ديگر از آن او نبودند... لئوتولستوي « بى اعتنايى يار، آسانتر از محروميت از ديدارش» هدیه : 401 « وفای به سوگند» گرد آوری : 401
فرشته ها میتوانند مرد هم باشند
سلامتی پدری که شادی اش را با زن و بچه اش تقسیم میکند، اما غصه اش را با سیگار و دود سیگارش . . .
به سلامتی پدری که کفِ تمام شهر را جارو می زند تا زن و بچه اش کف خانه کسی را جارو نزنند
خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می گردد!
پدر عزیزم دستت پینه بسته ات را می بوسم و آرزو می کنم سایه ی مهرت که همان حمایت خداست ، همیشه بر سرم باشد.
پدر روزت مبارک
حسن سلمانی.محمد بوتیماز
موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|