الهه ی الهام
انجمن ادبی
«مدار صفر درجه»
وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید
وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشکهایم می چشید
من عاشق چشمت شدم، نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
یک آن شد این عاشق شدن، دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود
وقتی که من عاشق شدم، شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد
من بودم و چشمان تو، نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی
افشین یداللهی
تیتراژ پایانی سریال مدار صفر درجه
نظرات شما عزیزان: م.ج
ساعت15:02---8 ارديبهشت 1392
سلام .وای نمیدونید چقدر خوشحال شدم یادمه وقتی مدار صفردرجه پخش می شد این شعر رو نوشته بودم پشت در آشپز خونه ودر خلوت با خودم زمزمه میکردمش اماوقتی ازونجا اثاث کشی کردیم تا رفتم بنویسمش رو کاغذ دیدم،مادرم خیلی تمیز وحرفه ای اونجا رو شستن ومن چقدر ناراحت شدم که فقط دو بیت اولش رو حفظ بودم....بازم سپاس گذارم.
بنده خدا
ساعت11:31---18 بهمن 1391
می تونم بگم سلیقه جالبی داری برات تبریک عرض می کنم
آقا خدا قوت. این شعر یکی از جذاب ترین شعرایی بود که تا مدت ها پس از به پایان زسیدن سریال با پسرم آرین زمزمه می کردیم.
دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:, :: 16:12 :: نويسنده : حسن سلمانی
موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|