الهه ی الهام
انجمن ادبی
ما به هم بدهکاریم من به تو، تو به من چوب خطمان پر است و شلوغ ** تپش نامنظم دل نکند یادت نیست؟ سرخی گونه های شرم آلود شرم از لذت خفیف گناه التماس تداوم دو نگاه خون بهای اولین دیدار لحظه ی شیرین سلام و تلخ وداع قهر و آشتی و گریه و خنده تب شب های تا سحر بیدار انتظار قرار آینده ** لحظه لحظه ی عمر و جوانی و پیری را من و تو به هم بدهکاریم می شود آیا خرید یا که فروخت؟ بی حساب اگر بشویم، آیا سر و کارمان به هم نمی افتد؟ خشت، خشت بنای این معبد سهم تو از من، سهم من از توست چاره ای نیست اگر تو می خواهی خشت های مرا بکن، بده، بروم هرچه هم ماند از این بیغوله مال تو ناز شستت گوارای وجودت نوشت! حسن سلمانی 4/10/84 نظرات شما عزیزان:
موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|