الهه ی الهام
انجمن ادبی
در انتهای بودنم غم لانه کرده در دلم آتش زبانه می کشد از دست و پای گفتنم دیروز را گم کرده ام در جستنش دیوانه ام فردا قراری تازه دارم با رازقی های حیاط خانه انم شاید که او هم مثل من گم گشته دارد در دلش وقتی نگاهش می کنم او هم نگاهم می کند وقتی صدایش می کنم او هم صدایم می کند من درد دل وا می کنم او هم شکایت می کند من درد خویش از بی کسی او هم ز هجران کسی. شاعر و نویسنده ی رمان«کابوس» خانم:زهرا محمدی چه رستاخیز زیبایی است! آن دم کز نگاه گرم تو بر خاک خاموش وجودم رویش خورشید می بینم و زیباتر... شکوه کوه های سر به دامان زلال آسمان بخشیده کاندر جای پای تو به روی خاک بکر سرزمین ذهن خود جاوید می بینم و قاب قلب خود را مسخ تصویری به نام « یاد تو!»
چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:, :: 18:29 :: نويسنده : حسن سلمانی موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|