الهه ی الهام
انجمن ادبی
«پرسه» - بفرما، اینم یه پاکت سیگار و یه فندک ویه بطری هم آب معدنی تگریِ تگری. <!--[if !supportLists]-->- <!--[endif]-->اینم پولش. بگیر دیگه. خودتو لوس نکن. <!--[if !supportLists]-->- <!--[endif]-->خجالت بکش، بذار تو کیفت. پولشو به رخم می کشه.اگه چیز دیگه ای لازم نداری، حرکت کنیم. <!--[if !supportLists]-->- <!--[endif]-->بزن بریم. من که حاضرم. <!--[if !supportLists]-->- <!--[endif]-->پس چشماتو ببند، دو کیلومتر جلوتر، اون دست اتوبان،هر وقت که گفتم بازشون کن. جِر نزنی ها. <!--[if !supportLists]-->- <!--[endif]-->امّا دلم میخواد مسیر رو تماشا کنم. نکنه می خوای منو بدزدی و سر به نیستم کنی؟ <!--[if !supportLists]-->- <!--[endif]-->چشماتو ببند و تو دلت تا بیست و پنج بشمُر. <!--[if !supportLists]-->- <!--[endif]-->... بیست و سه، بیست و چار، اینم بیست... و... پنج؛ وای چه قدر خوشگله! چه جوری این جا رو پیدا کردی؟ ادامه مطلب ... موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|